سلام!
روزهایی که در راهبندیهای کابل گیر میماندم، به مترو فکر میکردم. به اینکه کابل واقعا به مترو نیاز دارد. مترو، چیز خوبی است. اگر نمیدانید مترو چیست، باید بگویم که همان قطار زیرزمینی است؛ قطاری که گهگاه روی زمین و حتی روی پلها هم دیده میشود.
سانتیاگو، مترو دارد، آنهم چه مترویی! متروی سانتیاگو، سال ۱۹۷۵ بدست دیکتاتور شیلی افتتاح شد. اوایل چیز دندانگیری نبوده؛ اما حالا از آن هفتخطهاست. منظورم این است که فعلا هفت خط یا مسیر دارد و زیر تمام شهر سانتیاگو گسترده شده است. از هر گوشه سانتیاگو، میتوانی با استفاده از مترو به گوشهی دیگرش بروی؛ بیجنجال و راحت.
متروی سانتیاگو، برایم خیلی جذاب است. زیرا جایی است که در آن میتوانی مردمان زیادی را ببینی. جا دارد که اینجا حقیقتی را در مورد خودم بگویم؛ من عاشق مردمم! منظورم این است که عاشق اینم که آدمها را ببینم. من از دیدن آدمها لذت میبرم! مترو هم که پر است از آدم. هربار که وارد مترو میشوم چشمانم را تیز میکنم تا خوب از دیدن آدمهای متفاوت و رنگارنگ لذت ببرم. واقعا حیرتآور است که آدمها اینهمه با هم فرق دارند درحالیکه همه آدم هستند. در مترو هر نوع آدمی را میتوانی ببینی و این شگفتانگیز است. مثلا من در مترو هم آدم بلندتر از دو متر دیدهام و هم آدم کوتاهتر از یک متر. خلاصه اینکه آدمهای عجیبوغریب زیادی را میتوانی بینی.
بعضی از ایستگاههای مترو خیلی زیر زمین هستند. شاید حدود پنجاه متر زیر زمین باشند. وقتی در چنین ایستگاههایی هستم همیشه به این فکر میکنم که اگر به هر دلیلی سیستم تهویه از کار بیفتد، چه فاجعهای رخ خواهد داد؟ یا اگر زلزلهای شدید بیاید، چه اتفاقی میافتد؟ لابد آدم جاندوستی هستم که مدام به این فکرم که مبادا بمیرم. در کابل هم که بودم بخصوص این اواخر معمولا درگیر این بودم که مبادا در انفجار یا انتحاری کشته شوم.
برگردیم سراغ مترو. ما اینجا بلیط الکترونیکی داریم که قابل شارژ است. برای هربار استفاده از مترو باید ۷۳۰ پِزو که چیزی حدود یک دالر میشود، بپردازیم. گفته میشود علت شروع اعتراضات سراسری سال ۲۰۱۹ در شیلی، افزایش قیمت بلیط مترو بوده است. مردم اینجا حاضر نیستند بیش از حد به کسی حتی به دولتْ پول بدهند. کاملا با ما که کاملا با اعتراض بیگانهایم، فرق دارند.
ترنهای متروی سانتیاگو، پر است از هنرمندانی که بیشتر آواز میخوانند. عدهای هم نوازندگی میکنند. رپر هم کم نیست. بسیاری از رپرها اهل ونزوئلا هستند و علیه دولت نیکولاس مادورو رپ میخوانند. حماسی هم میخوانند! روی در و دیوارهای ترنها نوشتهاند که به گداها و آوازخوانها پول ندهید؛ اما مردم به گداها و بخصوص آوازخوانها پول میدهند. من هم به آنها پول میدهم. اصلا چرا نباید به هنرمندانی که زندگی را قابل تحملتر میکنند، پول نداد؟
در متروی سانتیاگو، علاوه بر گدا و هنرمند سیار، دستفروش هم کم نیست. بیشتر دستفروشان مهاجرین هستند. مهاجرین اینجا اغلب اهل آمریکای جنوبی اند.
بگذریم.
کمی از ایستگاههای مترو بگویم. اغلب ایستگاهها بزرگ هستند. در بسیاری از ایستگاهها دختران و پسران جوان و نوجوانی دیده میشوند که مشغول تمرین رقص اند. معمولا هم گروهی تمرین میکنند. من که از دیدن تمرین آنها لذت میبرم! بارها خواستهام کمی بایستم و رقصیدنشان را تماشا کنم؛ اما هربار این کار را به بعد موکول کردهام. یکی از دلایلی که مردمان اینطرفها دیرتر از پا میافتند همین است که مدام در حال ورزشکردن و رقصیدن اند.
چیز دیگری که قابل گفتن است، این است که در متروی سانتیاگو، قانون به خوبی پیاده میشود. یکی از قوانین این است که وقتی ترن میایستد اول باید مسافران پیاده شوند و بعد پیادهها سوار. معمولا پیادهها در دو طرف در میایستند تا مسافران از بین آنها عبور کرده و پیاده شوند. بعد که آخرین مسافر پیاده شد، پیادهها سوار میشوند. شخصا جز مواردی، ندیدم که کسی از این قانون سرپیچی کند.
برخلاف افغانستان که کودکان اغلب مورد بیمهری قرار میگیرند، اینجا مرسوم است که برای کودکان جا خالی کنی. بارها دیدهام که مردان و زنان وقتی کودکی را دیدهاند که سر پا مانده، ایستادهاند تا کودک بجای آنها بنشیند. همچنین مرسوم است که برای پیرها، زنان باردار و بیماران جا خالی کنند تا آنها بنشینند.
کم پیش میآید که ایستگاهی از ایستگاههای مترو تعطیل شود. این یعنی مسئولان تمام سعی خود را میکنند که مدام به مردم خدمترسانی کنند. اگر هم قرار باشد ایستگاهی تعطیل شود، پیشاپیش از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی اطلاعرسانی میکنند.
در متروی سانتیاگو، زنها دوشادوش مردان کار میکنند. آنها همه کاری هم میکنند؛ از فروش بلیط گرفته تا رانندگی ترن. حتی زنهای زیادی بهعنوان پولیس مترو خدمت میکنند. این است که شیلی یکی از برترین کشورهای آمریکای لاتین شده است.
گفتنیست که در ایستگاههای بزرگ مترو گهگاه نمایشگاه و حتی نمایش برگزار میکنند. در تعدادی از ایستگاهها هم آثار هنری مثل مجسمه به چشم میخورد. همچنین معمولا در نمایشگرهای داخل ایستگاهها علاوه بر تبلیغاتْ عکسهای عکاسان شیلیایی هم به نمایش گذاشته میشود. روی بعضی از ترنها هم شعرهای پابلو نرودا دیده میشود.
خلاصه اگر سانتیاگو مترو نمیداشت، به خوبی امروزش نمیبود. متروی سانتیاگو، روزانه بیش از دو میلیون مسافر را جابجا میکند که این عدد کوچکی نیست.
امیدوارم روزی، روزی نه چندان دور، کابل هم صاحب مترو شود! بیقرار روزی هستم که از پل خشک تا پل سرخ را با مترو بروم. شاید این حرف مضحک بنظر برسد اما ناممکن نیست. مطلبی راجع به متروی سانتیاگو میخواندم. نوشته بود چندین سال پیش از تاسیس مترو، کمتر کسی فکرش را میکرد که روزگاری سانتیاگو صاحب مترو شود.
دیدگاهتان را بنویسید