رهنورد زریاب را اگر «پدر داستان نویسی معاصر افغانستان» بنامیم، اشتباه نگفتهایم. زریاب با داستان هایش روحی تازه به ادبیات معاصر افغانستان و جانی دوباره به داستان نویسی این سرزمین کهن بخشید. او که پس از ترک وطن طاقت این غم دوری را نیافت در میانه سال ها جنگ و ویرانی دوباره به سرزمین مادری برگشت و به خدمت ادبیات و فرهنگ کشور درآمد. نوشته های او روحی تازه در کالبد ادبیات کشور دمید و اشتیاق به نوشتن را در بین نسل جوان کشور تازه کرد. چنانکه آنگونه که شایسته او بود جایگاهش را درمیان اهل ادب و تاریخ ادبیات معاصر افغانستان یافت و از او با نامهایی چون«کاخ بلند پارسی»،«فرهنگستان زبان و ادب فارسی» یاد کردند. وی آدمها و شخصیتهای تازه و گوناگونی را به جهان داستانی معرفی کرده است. زبان داستان افغانستان را اعتلاء بخشیده و به تشریح و تحلیل زوایای نهفته روح آدمی توفیق یافته است. «گلنار و آیینه»، «چارگرد قلا گشتم»، «شورشی که آدمیزادگکان و جانورکان بر پا کردند» و «درویش پنجم » و برخی داستانهای کوتاه مانند «مارهای زیر درختان سنجد» از جمله آثار وی محسوب میشوند.نویسنده در این آثار تلاش کرده تا نوعی تازگی در روایت داستان را که با افسانهها و اساطیر به هم آمیخته است، را به نمایش بگذارد.رهنورد زریاب آثارش در بند واقع نمایی نیست. در دنیای افسانهای او وقوع حوادث شگفت آور و دور از ذهن و آمیزش تاریخ و فلسفه، امری بدیهی به شمار میآید.(اسپوتنیک،۲۰۱۷).به عبارت دیگر، تاریخ ادبیات افغانستان به چندین و چند دلیل نویسنده مهمی است. در این میان اما مهم ترین نقشی است که او در بومی سازی داستان مدرن جهان داشت. تارخ ادبیات داستانی افغانستان با رهنورد زریاب آغاز نمی شود،تاریخ ادبیات داستانی مدرن چرا. ما به یُمن کار او از یک طرف با صادق هدایت و خوانش نه چندان دقیق او از کافکا آشنا شدیم و از سوی دیگر با داستایوفسکی. رهنورد زریاب از داستا یوفسکی وفاداری به ایده را آموخته بود و از کافکای هدایت باور به بی معنایی هستی را. با این حال باور زریاب به این اصل بنیادین مانع جستجوگری اش نبود.(مانی،۱۳۹۹).شوربختانه این نگین درخشان ادبیات افغانستان که کمتر مانند او دید این درخت کهن سال و پرریشه ادب فارسی افغانستان در تاریخ ۲۱ آذر جاودانه شد و به خانه ابدی اش پیوست.- او در سال۱۳۲۳ در کابل به دنیا آمد. روزنامه نگاری را در مقطع لیسانس در دانشگاه کابل خواند و در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه ولزجنوبی فارغ التحصیل شد-. در همین راستا برای یاد و خاطره او یکی از معروف ترین و تأثیرگذارترین نوشته هایش به نام «گلنار و آیینه» را به معرفی گرفتیم.
«گلنار و آیینه»یکی از آثار مهم و تاثیرگذار استاد زریاب است که از آثار پرطرفدار او در بین اهل کتاب به حساب می آید. چنانکه او را اثری مهم و جذاب در ادبیات داستانی افغانستان به حساب می آورند. این کتاب داستان دلدادگی دو جوانی است که با تصویری خیال انگیز و اسطوره ای نویسنده به رشته تحریر درآمده است. حکایت دوستی دو جوان امری رایج و پرتکرار است اما آنچه «گلنار و آیینه» را متمایز کرده قلم خیالانگیز،افسانه ای همراه با لهجه شیرین دری نویسنده است بر جذابین قصه افزوده است. بر این کتاب افراد زیادی نوشته و نقد و بررسی کرده اند. در این میان محمد نبی عظیمی از دوستان نزدیک استاد زریاب درباره این کتاب شرح مفید و مختصری را می نویسد که: «جدایی دو دلداده نیزحادثه بسیار مهمی نیست ودیدارآنا ن پس از سی وپنج سال در زمان ومکان دیگر نیز یک امر استثنایی نمی تواند بود. امــــّــا این نویسنده “گلنار وآیینه” است که این سوژه ساده را از گرهگاهی پر از خم وپیچ جادویی می گذراند، ازدرون اسطوره یی ، قصه دلنشینی زاده می شود واز برکت تخیل پر بار و ذوق پالوده نویسنده ؛ با ظرافت ومهارت کامل به پایان می رسد.زریاب دراین داستان که رمانی است خاطره انگیز و راز ناک، در واقع میان اسطوره و وافسانه و واقعیت در حرکت است. دنیای اسرارآمیز” گلنار وآیینه ” خیال پرور است وجاذبه ء سحرناک ، اعجاب برانگیز وجادویی آن ، فضای اثیری و حال وهوای خیالی وذهنی آن بیانگر آن است که زریاب گرایشی دارد ودستی برای آفرینش رئالیسم جادویی در آثار داستانیش. به طور مثال ، آیا شگفت انگیز نیست که بسیاری از حوادث این داستا ن در خانه مردگان رخ می دهد؟ یا شگفتی آور نیست که دختری در یک شب تاریک وسیاه و ساکت در شهدای صالحین ( گورستان مسلمانان درکابل ) برقصد؟ آیا اعجاب برانگیز نیست که آیینه در برابر رقیب خود گلنار تاب نمی آورد، ریزریزمی شود، پرده ها آتش می گیرند، قصر مهاراجه در کام شعله های سرکش آتش فرو می رود و فریاد ترس وحیرت حاضرین به آسمان می رسد. … یا صدای طبله ” پندت نیمن داس ” وشنگ شنگ زنگ های پاهای گلنارها که در واقع موسیقی غریب متن این داستان را تشکیل می دهد ؛ خواننده داستان را به افسانه وخیال دست نیافتنی رهنمون نمی شود ؟ یا بزمی که دودکشان در جوار زیارت تمیم انصار هر روزه برپا می کنند وستایشگر بابه قوی مستان هستند ؛ خبراز بیهوده گی، پوچی وبه تمسخر گرفتن زنده گی نیست ؟ویا این قصه خواهر وبرادر بودن ربابه وراوی داستان ، شگفتی آفرین نیست ، یک اندیشه فرا زمینی نیست ؟». به همین جهت است که این اثر را از نوشته های منحصربه فرد استاد می دانند که توانسته با قلمی رئالیستی اثری شگرف خلق کند. و یا آن گونه که استاد محمود دولت آبادی به مناسبت شب «رهنورد زریاب» که در سال ۱۳۹۵ از سوی مجله بخارا در تهران برگذار شد در این باره ویژگی این کتاب می گوید که:« روحیه قلندری این کتاب است که با تاروپود داستان عجین شده» که چنین اثر متفاوتی را خلق کرده است. گلنار و آیینه برخورد نوستالژیک نویسنده با دنیای گذشته اوست که همواره نگاهی حسرت بار به او دارد. به عبارت دیگر، به عقیده خسرو مانی:« پرداختن به وجه نوستالژیک امر تاریخی در کار زریاب اما به دقتی بیشتر نیاز دارد. یکی هم به این دلیل که او خود بخشی از از گذشته ای را که در جست و جوی آن بود زیسته بود».
دیدگاهتان را بنویسید