محمد اسفندیاری در کتاب حقیقت عاشورا مینویسد: شک نیست که آنچه در عاشورا اصل است، حماسه است نه مصیبت. البته فرجام این قیام حسینی چون بسی دیگر از حماسهها تراژیک است؛ اما اصل و اساس آن، بر حماسه است.
عاشورا ترکیبی از حماسه و مصیبت است و این دو از هم تفکیک ناپذیرند و نمیتوان میانشان تقابل افکند. اکنون سخن در این است که کدام یک اصل است؛ حماسه یا مصیبت؟ پاسخ به این پرسش، بسته به این است که زاویه دید ما به عاشورا چیست.
با دو نگاه میتوان در عاشورا نگریست. نگاه سیاسی و نگاه عاطفی. در نگاه سیاسی، حماسه عاشورا برجستهتر میشود و با نگاه عاطفی، مصیبت عاشورا. با نگاه سیاسی امام حسین(ع)، الگوی ظلمستیزی میشود و با نگاه عاطفی، مظهر مظلومیت. اگر به حماسه عاشورا بنگریم و آن را اصل بدانیم، نتیجهاش آن میشود که به ذلت و زور تن ندهیم و با ستمگران به ستیزیم و آزادگی پیشه سازیم.
تراژدی یا حماسه عاشورا، کدام اصل است؟
اما اگر تراژدی عاشورا را اصل بشماریم و فقط به آن بنگریم حاصلش این میشود که فقط مصیبت زده باشیم و عزاداری کنیم و روضه برپا سازیم و بگرییم. شک نیست که آنچه در عاشورا اصل است، حماسه است نه مصیبت. البته فرجام این قیام حسینی چون بسی دیگر از حماسهها تراژیک است؛ اما اصل و اساس آن بر حماسه است. این قیام با حماسه حسینیان آغاز شد و با جنایت یزیدیان فرجام آمد. پس عنصر مصیبت در آن عارضی است و معلول جنایت دشمن. مضافاً اینکه همین جنایت در دیده نزدیکبین ما، تراژیک است ورنه به دیده شیرزن کربلا، زیبایی است. نه مگر حضرت زینب(س) پس از مشاهده آن همه مصیبتها و جنایتها گفت من جز زیبایی ندیدم!
تعبیری کاریکاتوری از عاشورا!
حسین(ع) کشته نشد تا امتی را تا ابدالآباد مصیبت زده و گریان کند بلکه جان داد تا آزادی را جان دهد و امتی را ستم ستیزی و آزادگی و عزت آموزد. مگر نفرمود:«لکم فیّ اسوه» آن حضرت الگوی ستم ستیزیست نه دست مایه مرثیهسرایی بیهدف و میان تهی و بی تاکید بر اهداف عاشورایی. یکی از گونههای تحریف در تاریخ، ناموزون کردن اجزای آن است. یعنی جزئی از آن را بزرگتر از اندازهاش و جز دیگر را کوچکتر نمایاندن. با بزرگ و کوچک کردن اجزای یک رویداد تاریخی تصویری به وجود میآید که به کاریکاتور شبیه است و با اصل آن تفاوت دارد. حتی اگر هیچ دروغی در تاریخ گفته نشود و هیچ تحریفی در آن صورت نگیرد، همین که بخشهای یک رویداد تاریخی کوچکتر و بزرگتر میشود، تحریفی بزرگ رخ داده است.
اشک برای حسین(ع) هست، اما حسین(ع) به هدف اشک نیست
چنین تحریفی در تاریخ عاشورا به وقوع پیوسته است، بدین صورت که از دو جنبه شخصیت امام حسین(ع) یعنی ظلم ستیزی و مظلومیت، جنبه ظلم ستیزی آن کوچکتر گردیده و حتی نادیده مانده و امام حسین(ع) در مظلومیت خلاصه شده است. این مصداق مغالطه «کنه و وجه» است، از آن رو اتفاق افتاده است که گروهی عاشورا را برای عزاداری و تحریک عواطف میخواهند نه درس آموزی از آن و پیروی از ظلم ستیزی. اگر با نگاه سیاسی به عاشورا بنگریم و حماسهاش را اصل قرار دهیم، نتیجهاش اسلام حماسه میشود و حسین شهادت، نه حسین مصیبت. این اسلام با الگوگیری از حماسه حسینی، حماسهها میآفریند و پنجه در پنجه ظلم و استبداد میاندازد. البته در این اسلام، اشک برای حسین(ع) هست، اما حسین(ع) به هدف اشک نیست.
دیدگاهتان را بنویسید