فرهنگ، ساخته ها و اندوخته های معنوی یک قوم یا یک جامعه و یا یک امت را گویند.
بر اساس این تعریف، دین و مذهب و ادبیات و هنر و اخلاق و … را می توان از مصادیق مهم فرهنگ شمرد. و تمدن به عکس عبارت است از ساخته ها و اندوخته های مادی یک قوم یا یک جامعه و یا یک امت. بر اساس این تعریف، شهرهای عظیم تاریخی و قصرها و مسجدها و معبدها و مناره ها و مجسمه ها و هر نوع مصنوعات ماشینی و دستی و … را می توان از مصادیق تمدن یک قوم یا جامعه ای یا یک امتی محسوب نمود. با توجه به دو تعریف مذکور به جرئت می توان گفت که اسلام به عنوان یک مکتب کامل از ابتدای بعثت تا امروز و حتی تا روز رستاخیز به عنوان بزرگترین مکتب فرهنگ ساز و تمدن ساز شناخته شده است.
قانون اساسی اسلام، قرآن مجید است که با کلمه خواندن آغاز شده و به نوک تیز قلم سوگند خورده است. عجبا! قرآن، آنچنان به علم و عالم عظمت می بخشد که در هیچ مکتب دینی و انسانی دیگر، نمی توان نظیر اینگونه تعریف و تلقی را مشاهده کرد :
«قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون؟» : ای پیامبر! به مردم بگو که آیا دو انسان عالم و جاهل با هم مساوی هستند؟ هرگز! و «هل یستوی الاعمی و البصیر؟» آیا دو انسان کور و بینا با هم مساوی هستند؟ هرگز! یا خود پیامبر بصورت مکرر، روایات ذیل را در فضیلت علم و عالم بیان کرده است : «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه» : تحصیل علم و دانش، بر هر مرد و زن مسلمان واجب و فرض است. «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» : سعدی شیرازی ترجمه این حدیث را در قالب شعر بیان کرده است :
چه خوش گفت پیغمبر راستگوی / ز گهواره تا گور دانش بجوی!
ـ : «اطلبوا العلم ولو باالصین» : دنبال علم و دانش بروید اگر چه در چین باشد.
ـ : «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» : قلم یا رنگ قلم علماء و دانشندان مسلمان از خون شهیدان برتر است.
ـ : «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل» : علماء و دانشمندان امت من، از پیامبران بنی اسرائیل برترند.
ـ : «اختلاف علماء امتی رحمه» : اختلاف فکری در بین علماء و دانشمندان امت من، خودش رحمت است؛ یعنی سبب رشد و تکامل امت می گردد.
ـ : «العلماء ورثه الانبیاء» : علماء و دانشمندان، وارثین پیامبران هستند. و صدها حدیث دیگر درباره فضیلت علم و عالم در منابع تشیع و تسنن آمده است که بخاطر اختصار به ذکر روایات مذکور اکتفا کردم.
آری، در اثر تشویق قرآن و پیامبر مردم را به تحصیل علم و دانش، در طول نیم قرن، فرهنگ عظیم اسلامی ، جایگزین فرهنگ جاهلیت شد؛ فرهنگ اسلامی نه تنها فرهنگ جاهلی را از بین برد که بر فرهنگ های پیشین زرتشتی و مسیحی و یهودی و … نیز غلبه پیدا کرد.
در صدر اسلام، قرآن و پیامبر، در دو حوزه فرهنگی و نظامی، نیرو های مجتهد و مجاهد تربیت کردند. خلفای راشدین از دیدگاه اهل تسنن و ائمه معصومین (ع) از دیدگاه اهل تشیع نیز، بعد از پیامبر، در دو حوزه فرهنگی و نظامی، نیروهای مجتهد و مجاهد تربیت کردند.
در صدر اسلام، مجاهدان و غازیان مسلمان – که با آیات جهاد و شهادت مجهز بودند – با دو سلاح قرآن و شمشیر، در طول نیم قرن، بر دو امپراطوری عظیم ایران و روم غلبه کردند و در همین هنگام، دانشمندان و مجتهدان مسلمان، آیات قرآن و سنت پیامبر را به عنوان یک فرهنگ عظیم آسمانی و ملکوتی، برای ملل مغلوب، با یک فصاحت و بلاغت بی نظیر، عرضه می کردند و ملت های اسیر و فقیر را به سوی اسلام و قرآن مجذوب می ساختند.
فرهنگ اسلامی در شرق، جانشین فرهنگ زرتشتی شد و در ایران و افغانستان، برای همیشه فرهنگ زرتشتی را شکست داد و به عنوان بهترین و قوی ترین بدیل پذیرفته شد. اما در غرب، دو فرهنگ یهودی و مسیحی، بدلیل داشتن پیروان متعصب و بی شمار، در برابر فرهنگ اسلامی مقاومت کردند.
در قرن دوم هجری، امام صادق (ع) در دانشگاه مدینه، چهار هزار شاگرد تربیت کرد. او در تمامی رشته های علمی و دینی، انسان های متخصص و ورزیده را بر جهان اسلام عرضه نمود. مفضل، در علم کلام و زراره در علم فقه و حدیث و جابربن حیان در علم کیمیا و شاگردان دیگر او در علوم دیگر بسیار مهارت داشتند.
بدون شک، امام صادق (ع) در عصر خویش، بزرگترین رستاخیز فرهنگی و علمی را به وجود آورد که بعداً هر کدام از شاگردانش در جهان اسلام، در ایجاد تمدن و فرهنگ اسلامی نقش عمده ای ایفا نمودند. اما دریغ و صد دریغ که اسلام نخستین و راستین در دوره خلفای اموی و عباسی، دچار تحریف و انحراف شد و فرهنگ عادلانه نبوی، تبدیل به فرهنگ نژاد پرستانه و برتری جویانه اموی و عباسی گردید. با وجود آن همه ضعف فکری و عملی که در دستگاه خلافت اموی و عباسی وجود داشت، باز هم اسلام، بزرگترین تمدن و فرهنگ را در جهان اسلام خلق کرد؛ به گونه ای که دانشمندان غربی، در برابر عظمت اسلام و قدرت تمدن سازی و فرهنگ سازی آن سر تسلیم به زمین سائیدند.
شگفتا! در اوج تمدن سازی و فرهنگ سازی در شرق، اروپای متمدن امروز، در اوج توحش و بربریت و عقب ماندگی فکری و فرهنگی به سر می بردند.
در قرون وسطی (از قرن پنجم تا پانزدهم میلادی) مذهب کاتولیک در اروپا حاکمیت مطلق داشت؛ پاپ به عنوان نماینده خدا در روی زمین، هم دین را در سیطره خویش داشت و هم دنیا را و هم مذهب را و هم قدرت و ثروت را. زن در قرون وسطی از تمامی حقوق انسانی اش محروم بود؛ استبداد فکری و فرهنگی و روحانی بر تمام اروپا حکومت می کرد؛ کشیش ها و اسقف ها، کتاب مقدس انجیل را مطابق میل خویش تفسیر و تحریف می کردند؛ آن ها دانشمندانی چون گالیله را بدلیل داشتن تفکر علمی و فرهنگی آزاد به مرگ محکوم کردند. تمام قدرت و ثروت اروپا در قبضه پاپیسم و فئودالیسم بود. در یک کلام، توده های مظلوم و محکوم از تمامی حقوق انسانی خویش محروم بودند.
به گفته امام علی (ع) : «انسان جاهل یا افراط می کند یا تفریط.»
و جامعه شناسان نیز معتقدند که «عکس العمل هر افراط، تفریط است و هر تفریط، افراط.» در اوج تفریط روحانیون مسیحی در قرون وسطی، ناگه رنسانس در قرن شانزدهم میلادی، به عنوان یک نهضت افراطی و روشنفکرانه در سرزمین غرب پدید آمد.
آری، روشنفکرانی چون ولترو کالون و راجرز بیکن و … بزرگترین رستاخیز علمی و فرهنگی را در اروپا به وجود آوردند. آن ها مذهب کاتولیک را در یک نبرد سنگین علمی و فرهنگی شکست دادند و به کلیسا راندند و در عوض، مذهب پروتستان را جایگزین آن کردند. مذهب پروتستان، با یک عکس العمل افراطی و انتقام جویانه، انسان را و عقل و علم را برای همیشه جانشین خدا و شریعت ساخت. روشنفکران اروپا نام دیگر مکتب خویش را به عنوان اومانیسم (اصالت انسان) و لیبرالیسم (آزادی فردی) اعلام کردند.
خلاصه : آن ها در سایه علم و عقل بشری، بزرگترین تمدن و فرهنگ جدید انسانی را منهای شریعت، خلق کردند و پرچم اروپا و آمریکا را در کل جهان به عنوان دو قاره متمدن به اهتزاز در آوردند.
اما دریغ و هزار دریغ که دو نیاز مهم بشری که معنویت و عدالت بودند، در آستانه معبد پر شکوه و جلال سیانتیسم و لیبرالیسم قربانی شدند و انسان ملکوتی تبدیل به انسان مادی شد؛ آن ها انسان متمدن ساختند، اما از ساختن انسان متدین برای همیشه محروم شدند!!
روشنفکران غربی، رابطه میلیون ها انسان اروپایی و آمریکایی را با خدا در میدان عمل قطع کردند و در عوض، آن ها را به بردگی و اسارت معبود های دروغین زمین، یعنی فرعون ها و قارون های زمین به شدت گرفتار ساختند.
اما با کمال خوشبختی، فرهنگ اسلامی انسانی می سازد که هم در برابر معبود و معشوق ازلی سر کرنش به زمین می ساید و به فردوس برین عشق می ورزد و هم دنیا را به عنوان مزرعه آخرت می سازد و به صورت مطلوب اعمار می کند. به عبارت دیگر: انسان مسلمان هم دنیا را می سازد و هم آخرت را؛ هم به معنویت عشق می ورزد و هم مادیت را در حد امکان به استخدام خویش می گمارد. در خاتمه این مقال بجرئت می توان گفت که مهمترین امتیاز فرهنگ اسلامی نسبت به فرهنگ غربی این است که فرهنگ اسلامی هم انسان متمدن می سازد و هم انسان متدین؛ اما فرهنگ غربی فقط انسان متمدن می سازد و بس.
والسلام
دیدگاهتان را بنویسید